کاهنان معبد صهیون
کاهنان معبد صهیون
کاهنان معبد صهیون
نويسنده:اسماعیل شفیعی سروستانی
بدون لحاظ كردن موضوع و اخبار مربوط به آخرالزّمان و آپوكاليپتك ارائة هر گونه تحليل سياسي اجتماعي و حتّي آثار فرهنگي و هنري ناقص و قابل نقد جدّي است.
پردهبرداري از بسياری ابهامات در عرصة سياسي، تصميمسازيهاي سران ائتلاف صليب و صهيون در قبال «ايران» و فعّاليتهاي هستهاي ايران، توليد مسلسل صدها فيلم سينمايي و مستند با موضوع و محتواي آخرالزّمان و پايان دنيا و حتّي ابرام و پافشاري اين ائتلاف براي ماندگاري در مناطق مهمّي مثل «عراق» و بحرانسازيها در شرق اسلامي بدون رويكرد به موضوع و اخبار آخرالزّماني ممكن نيست و از همين طريق جايگاه و كاركرد اين مباحث و مباحث مرتبط با فرهنگ انتظار شناخته شده و قدر مييابد. چنان كه از همين مجرا تكليف فردي و اجتماعي منتظران معلوم ميگردد.
ديگر بر كسي پوشيده نيست كه «فراماسونري جهاني» كه سكّان هدايت سياست، فرهنگ و اقتصاد جهان را در اختيار دارد، خود را مهيّا كرده است تا در پي يك حادثة بزرگ و البتّه دستساز، حكومت جهاني اشرار يهود را اعلام كند. البتّه براي اين حركت عجله و شتاب زايدالوصفي هم دارد.
گمان بر اين بود كه سير تدريجي ليبراليزه و سكولاريزه كردن فرهنگي و تمدّني جهان كه در واقع ترجمة توسعة لامذهبي و لااباليگري است، چنان قواي باقيماندة فرهنگها و تمدّنهاي اقوام را در خود مضمحل و مستحيل ميسازد كه بدون هيچ مزاحمت و مقاومتي اين واقعه، يعني تأسيس حكومت جهاني اشرار يهود، محقّق ميشود.
طيّ همين مراحل بود كه ابتدا «اروپا» و جهان مسيحي را تباه ساختند و پس از آن با الگوسازي غرب به جان شرق افتادند تا به امروز كه ديگر شرق و غربي قابل تفکیک نيست. جهان يك پارچه با فرهنگ واحد به قول مارشال مك لوهان به دهكدهاي تبديل شده كه يك كدخدا بيشتر نميخواهد.
آنها ابتدا «مسيحيّت» را سكولاريزه و از آن تقدّسزدايي كردند. همة آموزههايش را زميني و مخلوط با آموزههاي يهودي ساختند كه البتّه منظورم از يهوديّت، آموزهها و پیروان صدّیق موسی کلیم الله(ع) نیست؛ بلکه، یهودیّت مصداق بارز فرهنگ و عمل عهد جاهلی سامری صفتانی است که با حرکت ارتجاعی، آموزههای شرکآلود ساحران «مصر باستان» را، مبنای عمل خویش ساختند تا با دین زدایی و مبارزة مستمر با ادیان و انسان، مقدّمات تأسیس حکومت جهانی بنی اسرائیلی را فراهم سازند. آنان پس از طيّ فرايندي، مسيحيان را فاسد ساختند. آنگاه با سواري گرفتن از مركب جهان مسيحي اروپايي، به جان همة فرهنگها و تمدّنها افتادند، مستعمرهسازي كردند و به تدريج با تزريق سمّ مهلك فرهنگ الحادی، چنان اقوام غيرغربي را از درون پوساندند كه جملگي مستعدّ استحاله در فرهنگ جهاني شدند، همان که مطلوب فراماسونری جهانی بود.
آنها در دو جنگ جهاني اوّل و دوم، پايههاي حكومت يك پارچه و جهاني مورد نظر خود را استوار ساختند. در واقع هر يك از آن جنگها بخشي از سناريوي جهانيسازي فراماسونری جهانی بودند.
پس از جنگ جهاني اوّل و به بهانة تثبیت صلح در جهان، «جامعة ملل» را با پيشنهاد ويلسن، رئيس جمهور آمريكا بنا كردند و به بهانة حفاظت از صلح و داوري، بخشي از اختيار عمومي مردم جهان را از آنها گرفتند و سپس در جنگ دوم جهاني، با قتل عامّ بيش از 23 ميليون نفر، به سه هدف مرحلهاي خود دست يافتند و با این مقدّمات، با ايجاد سازمان ملل متّحد، انقلاب سوسياليستي در «چين» و ايجاد كانون ملّي يهوديان در «فلسطين»، بخش بزرگتري از اختيارات جهان را از طريق كانونهاي جهاني در اختيار فراماسونري جهاني قرار گرفت. شایان ذکر است؛ منشور اين سازمان در 26 ژوئن 1945 م. در «سانفرانسيسكو» به امضا رسيد.
طيّ همة سالهاي قرن بيستم از طريق همين سازمان و مؤسّسات اقماريش؛ مثل يونسكو، صندوق بينالمللي پول و غيره و يارگيري از درون جوامع غيرغربي، نه تنها سياست خود را بر تمام ملل جهان تحميل كردند؛ بلكه به تدريج دست به يك استحالهسازي بزرگ فرهنگي زدند تا همة بسترها براي جهانيسازي فرهنگ غربي، به انزوا راندن فرهنگهاي شرقي و حذف همة صورتهاي تمدّني پيشين فراهم آيد.
قرن بيستم، در واقع، قرن توسعة خطّ توليد فرهنگ و نمادهاي فرهنگي و تمدّني الحادی غربی است. قرن همسانسازي ساكنان جهان در همة معاملات و مناسبات. از همين جا بود كه به ناگهان همة مردم جهان مثل هم شدند. در خوردن، پوشيدن، شهرسازي، معماري، سليقه، آموزش و... .
چنانکه همه به مدد وسايل مدرن و رسانههای عمومیبهاندازةهمازاخبارمطّلعميشوند،بررويموضوعاتخاصّيمتمركزميشوند،ميخندند،غمگينميشوند،دلهرهپيداميكنند،... در يك كلام همه مثل هم شدهاند، آرزوي مشترك پيدا كردهاند و جهاني شدهاند.
عرض ميكردم سير تدريجي جهانيسازي «اقتصاد، سياست و فرهنگ» جهان را در سكوت و مردم جهان را در غفلت تمام؛ در حالي كه جملگي مردم به هیجانات جنسی و برخورداری مادّی و حیوی سرگرم و مشغول بودند، به «پارادايس» يا همان شهر جهاني فراماسونري جهاني ميبرد، امّا به ناگهان و خارج از ارادة مردم جهان، واقعهاي دیگر رخ داد.
درست در شرايطي كه بر سر قبر همة فرهنگها و تمدّنها شمع روشن ميكردند و از آن همه تنها در موزهها و كلاسهاي درس تاريخ و فرهنگ و ادبيّات از آنها ياد و از همة آنها نیز تفسير و نقدي خودبنياد و غربي ارائه ميكردند، واقعهای رخ نمود. درست در شرایطی که ساكنان شرق با راهاندازي موزهها و سازمانهاي توريستي و گردشگري از بقاياي آثار تمدّني خود براي جلب توريست و جمع كردن دلارهاي سيّاحان استفاده ميكردند و تنها پُز داشتن فرهنگ و تمدّن عهد ماضی را ميدادند، برقی جستن گرفت. جان مردم جهان، مثل آتشي از زير خاكسترها بيرون زد و در پی جستن معنا و معنويّت به راه افتاد.
نبايد فراموش كرد كه طيّ قريب به 400 سال گذشته، عدول از قوانين و قواعد دینی و آسمانی و تمامیّتخواهی و لذّتجویی و سلطهطلبی، چنان عرصههای مختلف حیات را در نوردیده است که بحران در همة عرصهها بر سر بشر آوار شده است. بحرانهای اخلاقی، زیست محیطی، سیاسی، اقتصادی و بالأخره جنگهای خانمان برانداز، جملگی حاصل و محصول همین دوری از آسمان و تمامیّتخواهی شیطانی بود. این بازگشت به مذهب، عدالتخواهی و معنویّتگرایی، درست در نقطة مقابل برنامههایی بود که طیّ سالها و قرنها، توسط اشرار یهود، فراماسونری جهانی و در این سالهای اخیر، صهیونیستها بر جهان اعمال شده بود.
با مشاهدة این خیزش و بیداری در شرق و غرب این جرثومه به ناگهان مثل یک فنر از جا جست، پر قدرتتر از همیشه، امّا این بار نه تنها با سلاح نرم بلکه با سختترین شیوهها به جان «مذهب و مذهبیها» افتاد. پر واضح است که در این میانه «اسلام و مسلمانان» در نوک تیز حملة آنها قرار گرفتند.
از آنجایی که دیگر نمیشد با طرد و ردّ مذهب و مذهبگرایی جلوی سونامی بزرگی که دودمان اشرار را به باد میداد، گرفت، آنها بر بال مذهب و آخرالزّمانگرایی سوار شدند و اعلام کردند: آخرالزّمان فرا رسیده و جهان در حال نابودی است. جنگ جهانی سوم نزدیک است و مباحثی از این قبیل که توسط هزاران رسانه و به ویژه سینما دربارهاش سخن میگویند.
طیّ یکی دو دهة اخیر در عرصههای مختلف شاهد آیین فرضیهسازیها و اقدامات خانه برانداز استکبار جهانی بودهایم.
مبارزه با تروریسم، اسلام هراسی و اشغالگری ائتلاف صلیب و صهیون، بخشهایی از پروژة بزرگی هستند که ذیل عنوان «نظم نوین جهانی» قابل ملاحظهاند.
این جماعت در حال حاضر نیازمند یک «بحرانسازی بزرگ» هستند. چیزی در قدّ و قوارة جنگ جهانی سوم و از این رو و سر در پی بهانهای برای آغاز این جنگ جهانی گذاشتهاند.
این فتنة بزرگ جهانی، بخش سوم از سناریویی است که در قرن بیستم، بخشهای اوّل و دوم آن اجرا شده است.
آنها بر آنند تا طیّ فرایندی و در اوج بحرانی فراگیر، در نقش ناجی و منجی به میدان آمده و با نفی همة قدرتها و حکومتهای ملّی و منطقهای حکومت فراماسونر جهانی اشرار را اعلام کرده و همه را تابع خود بخوانند.
در واقع، این آخرین برگ بازی ابلیس و جنودش برای اغوای جامعة بشری و نابودی انسانهاست.
شاید مطّلع باشید که اساساً فراماسونریهای جهانی، تابع شیطان و فراماسونرها، شیطان را خدای خود میشناسند و با توسّل و تمسّک به او، از طریق سحر و جادو و قوای غیر طبیعی مثل اجنّة شیطانی سعی در توسعة قدرت جهانی و اعمال خواستههایشان دارند.
آنها خودشان را برای سال 2007 م. آماده کرده بودند و حتّی آقای جرج دبلیو بوش خود را برای راهاندازی یک جنگ بزرگ آرمگدونی آخرالزّمانی در آن سال مهیّا کرده بود. حمله به «افغانستان» و اشغال عراق هم به همین منظور اتّفاق افتاده بود. امّا به دلایل مختلف آنها قادر به انجام سایر مراحلش نشدند. چند سالی است که از طریق رسانههای پر قدرت سینمایی، ماهوارهای، اینترنتی و ...، در گوش مردم جهان میخوانند که «آخرالزّمان در سال 2012م. حادث خواهد شد.»
اینک، در حال تدارک بهانهای هستند تا شاسی این جنگ جهانی را فشار دهند.
روزی آقای رونالد ریگان، رئیس جمهور گاوچران ایالات متّحده، گفته بود، من آرزو میکنم اوّلین کسی باشم که شاسی جنگ آرمگدون را فشار میدهد.
در میان این ماجرا؛ سه جریان به ظاهر مذهبی سعی در همراهی و مشروعیّت بخشیدن به اقدامات فراماسونری جهانی و دامن زدن به این واقعة شوم دارند:
1. مبلّغان انجیلی یا همان ايوانجلیستهای آمریکایی. آنها به اشغال عراق صورت تکلیفی دینی دادند و اینک نیز برای حملة آمریکا به ایران آتشافروزی میکنند و آن را مقدّمة شروع جنگ جهانی آرمگدونی و نزول اجلال حضرت عیسی(ع) معرّفی میکنند؛
2.خاخامهای صهیونیست که با مشروعیّت دادن اشغال سرزمینهای اسلامی، با توسّل به آیات محرّف «تورات»، کشتار مسلمانان را مشروع جلوه داده و سعی در توسعهطلبی رژیم اشغالگر دارند؛
3.مفتیهای وهّابی، عاملان دست فراماسونری جهانی که با همسویی و همراهی با غرب، بر طبل کشتار شیعیان میکوبند.
حضور همزمان این سه جریان و عواملشان در وقایعی چون 11 سپتامبر و بحران سازیها در عراق و افغانستان، همنوایی این سه جریان در جنگ سیاسی، فرهنگی علیه ایران اسلامی، اشتراک این سه جریان در هدایت فتنهها و آشوبهای داخل ایران و جهان اسلام و بالأخره، حمایت این سه جریان از رسانهها و خوراکهای فرهنگی رسانهها که امروزه بازار را از آثار خود انباشتهاند.
این زُهّاد قاتل، تشنة خونند و بیخونریزی آرام نمیگیرند و اگر با تأمّل در بنیاد این سه جریان بنگرید، جملگی را در هیئت کاهنان صهیون خواهید دید.
از یک خانه و از پای یک خوان برخاستهاند که این چنین با زهد از حقّ و حقیقت و در هوای دنیا و کامجویی از دنیا به نام خدا به جان خلق روزگار افتادهاند.
خدای این کاهنان معبد صهیون، نشسته بر کرسی معبد امّارگی، فرمان کشتن صادر میکند و تا دستیابی به کرسی سلطنت جهانی ابلیس و جنودش از پای نخواهد نشست. در این باره باید تأمّل کرد و هوشیار بود و با دقّت حرکتها را رصد کرد.
منبع: www.mouood.org
پردهبرداري از بسياری ابهامات در عرصة سياسي، تصميمسازيهاي سران ائتلاف صليب و صهيون در قبال «ايران» و فعّاليتهاي هستهاي ايران، توليد مسلسل صدها فيلم سينمايي و مستند با موضوع و محتواي آخرالزّمان و پايان دنيا و حتّي ابرام و پافشاري اين ائتلاف براي ماندگاري در مناطق مهمّي مثل «عراق» و بحرانسازيها در شرق اسلامي بدون رويكرد به موضوع و اخبار آخرالزّماني ممكن نيست و از همين طريق جايگاه و كاركرد اين مباحث و مباحث مرتبط با فرهنگ انتظار شناخته شده و قدر مييابد. چنان كه از همين مجرا تكليف فردي و اجتماعي منتظران معلوم ميگردد.
ديگر بر كسي پوشيده نيست كه «فراماسونري جهاني» كه سكّان هدايت سياست، فرهنگ و اقتصاد جهان را در اختيار دارد، خود را مهيّا كرده است تا در پي يك حادثة بزرگ و البتّه دستساز، حكومت جهاني اشرار يهود را اعلام كند. البتّه براي اين حركت عجله و شتاب زايدالوصفي هم دارد.
گمان بر اين بود كه سير تدريجي ليبراليزه و سكولاريزه كردن فرهنگي و تمدّني جهان كه در واقع ترجمة توسعة لامذهبي و لااباليگري است، چنان قواي باقيماندة فرهنگها و تمدّنهاي اقوام را در خود مضمحل و مستحيل ميسازد كه بدون هيچ مزاحمت و مقاومتي اين واقعه، يعني تأسيس حكومت جهاني اشرار يهود، محقّق ميشود.
طيّ همين مراحل بود كه ابتدا «اروپا» و جهان مسيحي را تباه ساختند و پس از آن با الگوسازي غرب به جان شرق افتادند تا به امروز كه ديگر شرق و غربي قابل تفکیک نيست. جهان يك پارچه با فرهنگ واحد به قول مارشال مك لوهان به دهكدهاي تبديل شده كه يك كدخدا بيشتر نميخواهد.
آنها ابتدا «مسيحيّت» را سكولاريزه و از آن تقدّسزدايي كردند. همة آموزههايش را زميني و مخلوط با آموزههاي يهودي ساختند كه البتّه منظورم از يهوديّت، آموزهها و پیروان صدّیق موسی کلیم الله(ع) نیست؛ بلکه، یهودیّت مصداق بارز فرهنگ و عمل عهد جاهلی سامری صفتانی است که با حرکت ارتجاعی، آموزههای شرکآلود ساحران «مصر باستان» را، مبنای عمل خویش ساختند تا با دین زدایی و مبارزة مستمر با ادیان و انسان، مقدّمات تأسیس حکومت جهانی بنی اسرائیلی را فراهم سازند. آنان پس از طيّ فرايندي، مسيحيان را فاسد ساختند. آنگاه با سواري گرفتن از مركب جهان مسيحي اروپايي، به جان همة فرهنگها و تمدّنها افتادند، مستعمرهسازي كردند و به تدريج با تزريق سمّ مهلك فرهنگ الحادی، چنان اقوام غيرغربي را از درون پوساندند كه جملگي مستعدّ استحاله در فرهنگ جهاني شدند، همان که مطلوب فراماسونری جهانی بود.
آنها در دو جنگ جهاني اوّل و دوم، پايههاي حكومت يك پارچه و جهاني مورد نظر خود را استوار ساختند. در واقع هر يك از آن جنگها بخشي از سناريوي جهانيسازي فراماسونری جهانی بودند.
پس از جنگ جهاني اوّل و به بهانة تثبیت صلح در جهان، «جامعة ملل» را با پيشنهاد ويلسن، رئيس جمهور آمريكا بنا كردند و به بهانة حفاظت از صلح و داوري، بخشي از اختيار عمومي مردم جهان را از آنها گرفتند و سپس در جنگ دوم جهاني، با قتل عامّ بيش از 23 ميليون نفر، به سه هدف مرحلهاي خود دست يافتند و با این مقدّمات، با ايجاد سازمان ملل متّحد، انقلاب سوسياليستي در «چين» و ايجاد كانون ملّي يهوديان در «فلسطين»، بخش بزرگتري از اختيارات جهان را از طريق كانونهاي جهاني در اختيار فراماسونري جهاني قرار گرفت. شایان ذکر است؛ منشور اين سازمان در 26 ژوئن 1945 م. در «سانفرانسيسكو» به امضا رسيد.
طيّ همة سالهاي قرن بيستم از طريق همين سازمان و مؤسّسات اقماريش؛ مثل يونسكو، صندوق بينالمللي پول و غيره و يارگيري از درون جوامع غيرغربي، نه تنها سياست خود را بر تمام ملل جهان تحميل كردند؛ بلكه به تدريج دست به يك استحالهسازي بزرگ فرهنگي زدند تا همة بسترها براي جهانيسازي فرهنگ غربي، به انزوا راندن فرهنگهاي شرقي و حذف همة صورتهاي تمدّني پيشين فراهم آيد.
قرن بيستم، در واقع، قرن توسعة خطّ توليد فرهنگ و نمادهاي فرهنگي و تمدّني الحادی غربی است. قرن همسانسازي ساكنان جهان در همة معاملات و مناسبات. از همين جا بود كه به ناگهان همة مردم جهان مثل هم شدند. در خوردن، پوشيدن، شهرسازي، معماري، سليقه، آموزش و... .
چنانکه همه به مدد وسايل مدرن و رسانههای عمومیبهاندازةهمازاخبارمطّلعميشوند،بررويموضوعاتخاصّيمتمركزميشوند،ميخندند،غمگينميشوند،دلهرهپيداميكنند،... در يك كلام همه مثل هم شدهاند، آرزوي مشترك پيدا كردهاند و جهاني شدهاند.
عرض ميكردم سير تدريجي جهانيسازي «اقتصاد، سياست و فرهنگ» جهان را در سكوت و مردم جهان را در غفلت تمام؛ در حالي كه جملگي مردم به هیجانات جنسی و برخورداری مادّی و حیوی سرگرم و مشغول بودند، به «پارادايس» يا همان شهر جهاني فراماسونري جهاني ميبرد، امّا به ناگهان و خارج از ارادة مردم جهان، واقعهاي دیگر رخ داد.
درست در شرايطي كه بر سر قبر همة فرهنگها و تمدّنها شمع روشن ميكردند و از آن همه تنها در موزهها و كلاسهاي درس تاريخ و فرهنگ و ادبيّات از آنها ياد و از همة آنها نیز تفسير و نقدي خودبنياد و غربي ارائه ميكردند، واقعهای رخ نمود. درست در شرایطی که ساكنان شرق با راهاندازي موزهها و سازمانهاي توريستي و گردشگري از بقاياي آثار تمدّني خود براي جلب توريست و جمع كردن دلارهاي سيّاحان استفاده ميكردند و تنها پُز داشتن فرهنگ و تمدّن عهد ماضی را ميدادند، برقی جستن گرفت. جان مردم جهان، مثل آتشي از زير خاكسترها بيرون زد و در پی جستن معنا و معنويّت به راه افتاد.
نبايد فراموش كرد كه طيّ قريب به 400 سال گذشته، عدول از قوانين و قواعد دینی و آسمانی و تمامیّتخواهی و لذّتجویی و سلطهطلبی، چنان عرصههای مختلف حیات را در نوردیده است که بحران در همة عرصهها بر سر بشر آوار شده است. بحرانهای اخلاقی، زیست محیطی، سیاسی، اقتصادی و بالأخره جنگهای خانمان برانداز، جملگی حاصل و محصول همین دوری از آسمان و تمامیّتخواهی شیطانی بود. این بازگشت به مذهب، عدالتخواهی و معنویّتگرایی، درست در نقطة مقابل برنامههایی بود که طیّ سالها و قرنها، توسط اشرار یهود، فراماسونری جهانی و در این سالهای اخیر، صهیونیستها بر جهان اعمال شده بود.
با مشاهدة این خیزش و بیداری در شرق و غرب این جرثومه به ناگهان مثل یک فنر از جا جست، پر قدرتتر از همیشه، امّا این بار نه تنها با سلاح نرم بلکه با سختترین شیوهها به جان «مذهب و مذهبیها» افتاد. پر واضح است که در این میانه «اسلام و مسلمانان» در نوک تیز حملة آنها قرار گرفتند.
از آنجایی که دیگر نمیشد با طرد و ردّ مذهب و مذهبگرایی جلوی سونامی بزرگی که دودمان اشرار را به باد میداد، گرفت، آنها بر بال مذهب و آخرالزّمانگرایی سوار شدند و اعلام کردند: آخرالزّمان فرا رسیده و جهان در حال نابودی است. جنگ جهانی سوم نزدیک است و مباحثی از این قبیل که توسط هزاران رسانه و به ویژه سینما دربارهاش سخن میگویند.
طیّ یکی دو دهة اخیر در عرصههای مختلف شاهد آیین فرضیهسازیها و اقدامات خانه برانداز استکبار جهانی بودهایم.
مبارزه با تروریسم، اسلام هراسی و اشغالگری ائتلاف صلیب و صهیون، بخشهایی از پروژة بزرگی هستند که ذیل عنوان «نظم نوین جهانی» قابل ملاحظهاند.
این جماعت در حال حاضر نیازمند یک «بحرانسازی بزرگ» هستند. چیزی در قدّ و قوارة جنگ جهانی سوم و از این رو و سر در پی بهانهای برای آغاز این جنگ جهانی گذاشتهاند.
این فتنة بزرگ جهانی، بخش سوم از سناریویی است که در قرن بیستم، بخشهای اوّل و دوم آن اجرا شده است.
آنها بر آنند تا طیّ فرایندی و در اوج بحرانی فراگیر، در نقش ناجی و منجی به میدان آمده و با نفی همة قدرتها و حکومتهای ملّی و منطقهای حکومت فراماسونر جهانی اشرار را اعلام کرده و همه را تابع خود بخوانند.
در واقع، این آخرین برگ بازی ابلیس و جنودش برای اغوای جامعة بشری و نابودی انسانهاست.
شاید مطّلع باشید که اساساً فراماسونریهای جهانی، تابع شیطان و فراماسونرها، شیطان را خدای خود میشناسند و با توسّل و تمسّک به او، از طریق سحر و جادو و قوای غیر طبیعی مثل اجنّة شیطانی سعی در توسعة قدرت جهانی و اعمال خواستههایشان دارند.
آنها خودشان را برای سال 2007 م. آماده کرده بودند و حتّی آقای جرج دبلیو بوش خود را برای راهاندازی یک جنگ بزرگ آرمگدونی آخرالزّمانی در آن سال مهیّا کرده بود. حمله به «افغانستان» و اشغال عراق هم به همین منظور اتّفاق افتاده بود. امّا به دلایل مختلف آنها قادر به انجام سایر مراحلش نشدند. چند سالی است که از طریق رسانههای پر قدرت سینمایی، ماهوارهای، اینترنتی و ...، در گوش مردم جهان میخوانند که «آخرالزّمان در سال 2012م. حادث خواهد شد.»
اینک، در حال تدارک بهانهای هستند تا شاسی این جنگ جهانی را فشار دهند.
روزی آقای رونالد ریگان، رئیس جمهور گاوچران ایالات متّحده، گفته بود، من آرزو میکنم اوّلین کسی باشم که شاسی جنگ آرمگدون را فشار میدهد.
در میان این ماجرا؛ سه جریان به ظاهر مذهبی سعی در همراهی و مشروعیّت بخشیدن به اقدامات فراماسونری جهانی و دامن زدن به این واقعة شوم دارند:
1. مبلّغان انجیلی یا همان ايوانجلیستهای آمریکایی. آنها به اشغال عراق صورت تکلیفی دینی دادند و اینک نیز برای حملة آمریکا به ایران آتشافروزی میکنند و آن را مقدّمة شروع جنگ جهانی آرمگدونی و نزول اجلال حضرت عیسی(ع) معرّفی میکنند؛
2.خاخامهای صهیونیست که با مشروعیّت دادن اشغال سرزمینهای اسلامی، با توسّل به آیات محرّف «تورات»، کشتار مسلمانان را مشروع جلوه داده و سعی در توسعهطلبی رژیم اشغالگر دارند؛
3.مفتیهای وهّابی، عاملان دست فراماسونری جهانی که با همسویی و همراهی با غرب، بر طبل کشتار شیعیان میکوبند.
حضور همزمان این سه جریان و عواملشان در وقایعی چون 11 سپتامبر و بحران سازیها در عراق و افغانستان، همنوایی این سه جریان در جنگ سیاسی، فرهنگی علیه ایران اسلامی، اشتراک این سه جریان در هدایت فتنهها و آشوبهای داخل ایران و جهان اسلام و بالأخره، حمایت این سه جریان از رسانهها و خوراکهای فرهنگی رسانهها که امروزه بازار را از آثار خود انباشتهاند.
این زُهّاد قاتل، تشنة خونند و بیخونریزی آرام نمیگیرند و اگر با تأمّل در بنیاد این سه جریان بنگرید، جملگی را در هیئت کاهنان صهیون خواهید دید.
از یک خانه و از پای یک خوان برخاستهاند که این چنین با زهد از حقّ و حقیقت و در هوای دنیا و کامجویی از دنیا به نام خدا به جان خلق روزگار افتادهاند.
خدای این کاهنان معبد صهیون، نشسته بر کرسی معبد امّارگی، فرمان کشتن صادر میکند و تا دستیابی به کرسی سلطنت جهانی ابلیس و جنودش از پای نخواهد نشست. در این باره باید تأمّل کرد و هوشیار بود و با دقّت حرکتها را رصد کرد.
منبع: www.mouood.org
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}